کد مطلب:216576 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:282

تحت تأثیر قرار گرفتن کنیز
عامری می گوید: هارون، كنیز زیبا چهره و خوش قامتی را به زندان نزد امام



[ صفحه 100]



كاظم (ع) فرستاد، تا در زندان خدمتگزار آن حضرت باشد، امام (ع) آن كنیز را نپذیرفت و به عامری فرمود: به هارون بگو:

بل انتم بهدیتكم تفرحون.

:«بلكه شما هستید كه به هدایایتان خوشحالید». (نمل - 36) [1] .

من نیازی به این كنیز و امثال آن ندارم.

عامری بازگشت و جریان را به هارون گفت، هارون خشمگین شد و به او گفت به زندان برو و به موسی بن جعفر (ع) بگو: «نه ما با رضایت تو، ترا زندانی كرده ایم و نه با رضایت تو تو را دستگیر نموده ایم، كنیز باید در زندان باشد».

سپس هارون دیده بانی بر زندان امام قرار داد، تا بنگرد كه كنیز چه می كند؟ دیدبان دید: كنیز (آن چنان تحت تأثیر عبادت های امام شده) كه به سجده افتاده و همچنان می گوید:

قدوس سبحانك، سبحانك.

:«ای خدای پاك و بی عیب كه از هر گونه نقص و عیب منزه هستی...».

دیده بان جریان را به هارون گزارش داد، هارون گفت: «به خداوند سوگند، موسی بن جعفر (ع) آن كنیز را با جادوی خود سحر كرد، آن كنیز را نزد من بیاور».

كنیز را در حالی كه لرزه بر اندامش بود نزد هارون آوردند در حالی كه به آسمان نگاه می كرد و بهت زده بود.

هارون پرسید: حال و روزگار تو چگونه است؟

كنیز گفت: در حضور موسی بن جعفر (ع) ایستاده بودم، او شب و روز سرگرم



[ صفحه 101]



نماز بود، و بعد از نماز تسبیح و تقدیس الهی بجا می آورد، گفتم:ای آقای من! آیا حاجتی داری تا برآورم؟ كه من برای خدمتگزاری به اینجا آمده ام.

فرمود: اینها (هارون و اطرافیانش) درباره ی من چه فكر می كنند؟ ناگهان به سوئی متوجه شد و من به آن سو نگریستم باغی پر درخت و شاداب و با فرش های زیبا و بالش های حریر و هوای دل انگیز و با صفا دیدم كه همه رقم غذا در آنجا بود و حوریان و غلمان بهشتی پذیرائی می كردند... بی اختیار به سجده افتادم تا اینكه (دیده بان) آمد و مرا از سجده بلند كرد و به اینجا آورد.

هارون گفت: ای زن ناپاك، گوئی در سجده به خواب رفته ای و در عالم خواب چنین باغی دیده ای؟!

كنیز گفت: «نه به خدا سوگند، آن باغ را قبل از سجده دیدم، و از این رو سجده كردم».

هارون به عامری گفت: این زن خبیث را تحت نظر بگیر تا این مطلب را به كسی نگوید، آن كنیز همچنان مشغول عبادت و راز و نیاز بود تا اینكه قبل از شهادت امام كاظم (ع)از دنیا رفت. [2] .


[1] اين سخن در قرآن، سخن حضرت سليمان است كه به هديه آورندگان بلقيس (ملكه ي سبأ) چنين فرمود.

[2] مناقب ابن شهر آشوب، ج 4 ص 297 و 298.